گزارشی از : «صدای بی صدایان «در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان 
 

بنان یحیی نیا
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
مقدمه: گفتگوی ما با این سوالات شروع شد که در واقع سئوالات خواهر اعدامی بود.می‌شود یک سوال بپرسم؟ می‌خواهم بدونم یک شب قبل از اعدام بهشون آمپولی، مورفینی، چیزی می‌زنند؟ که فکرو خیال نکنند؟ نوید دوست من بود که خواهرش برای من تعریف کرد که شب‌ها به خاطر این موضوع اصلا نمی‌خوابه. می‌خواهد ببیند که برادرش خیلی زجر کشیده؟؟؟؟از شنیدن اعدام شدن نوید متاسفم، امیدواریم هرچه زود‌تر اعدام در همه دنیا و مخصوصا ایران متوقف بشود، نه چیزی تزریق نمی‌شود و بعضا پا‌ها به خاطر ترس قفل می‌شود و یا زندانی نمی‌تواند حرف بزند و اعتراض بکند، مثل برق گرفتگی می‌ماند، البته ممکنه استثناء هم باشد، آرام بخشی، چیزی بدهند.یک روز قبل از اعدام که رفتیم نوید را دیدیم درست نمی‌تونست حرف بزند. واقعا برا همچین مملکتی من متاسفم که انقدر راحت جوونارو زجرکش می‌کنند. کاش حداقل نوید گناهکار بود. دلم کمتر می‌سوخت. چقدر طول می‌کشه از وقتی بالای دار می‌رن تا بیهوش بشن؟ ببخشید من انقد سوال می‌کنم. امیدوارم درک کنید. روزو شبمون شده گریه و زاری. همش تو فکرشیم. مخصوصا فکر اون شبی که تا صبح چه جوری تحمل کرد؟لطفا در مورد نوید و همچنین نحوهٔ متهم شدن ایشون توضیح دهید؟ نوید اهل فولادشهر اصفهان بود که ۲۸ بهمن ۹۲ در زندان شهاب کرمان بی‌گناه اعدامش کردند. نوید استاد تکواندو در شهرمان بود و در کنار این کار با ماشین خودش در تاکسی تلفنی محله کار می‌کرد. ماجرا به این صورت شد که در ۲۷ تیرماه ۱۳۹۱ روزی تلفنی به او شد و از وی خواستند که به علت اینکه راننده هست یک ماشین را از کرمان به اصفهان بیاورد و در قبال این کار مبلغ ۱ میلیون تومان دریافت کند. نوید با وجود بی‌اطلاعی این ماشین را به سمت اصفهان آورد که در راه موتور ماشین آتش گرفت و با صاحب ماشین که شخصی به نام ++++ بود تماس گرفت و مالک خودرو به او گفت ماشین را در خاور بگذارد و به اصفهان بیاید و وی نیز با سادگی این کار را انجام داد و در ایست بازرسی مرصاد کرمان ماشین را گشتند و در باک بنزین ماشین ۲۲ کیلو ۳۰۰ گرم هرویین کشف کردند. خلاصه نوید به مدت ۲ ماه در زندان کرمان بود و با کمک کردن به پلیس بعد از دو الی سه ماه، صاحب ماشین و مواد را دستگیر کردند. با وجود تمام خوشحالی ما که خود فرد مذکور اعلام کرد که تمام مواد مال خودش است و نوید بی‌گناه است اما بعد از یک ماه دادگاه اعلام کرد که نوید هنوز باید در زندان به سر برد. متهم اصلی با وجود پول فراوانی که داشت توانست روند رسیدگی به پرونده را عوض کرده و تمام پرونده را بنام نوید تمام کند. خواهر و مادر نوید خیلی دوندگی و تلاش کردند. پدرش را هم دو سالی بود که از دست داده بود. خانواده‌اش متاسفانه وضعیت مالی خوبی نداشتند که بتوانند وکیل بگیرند. هرکجا رفتند برای وکیل حرف از ۲۰۰ میلیون به بالا بود. به رییس جمهور نامه دادند زیرا امکان ملاقات حضوری نمی‌دادند. چندین بار در دیوان عالی کشور اعتراض کردند اما هیچ جوابی ندادند. به ملاقات رییس کل دادگستری حاج آقا توکلی رفتند پس از کلی تلاش اجازه ملاقات گرفتند، تمام مدارک تکواندو و باشگاهی نوید و حتی استشهاد محلی از همه همسایگان و ورزشکاران تیم‌های ذوب آهن و… و امضای رییس شورای شهر را به ایشان دادند با وجود قولی که دادند و خانواده ایشان را خاطرجمع کردند اما کاری نکردند. خلاصه نوید را در روز ۲۸ بهمن بی‌گناه به پای چوبه دار بردند و اعدامش کردند. الان صاحب اصلی بار در زندان به سر می‌برد با وجود اینکه ۲۰ سال حبس فقط به او خورده و شاید دوباره با پول بتواند تا سال دیگر بیرون بیاید. می‌خواهم این را بگویم: امروز صبح بعد از چند ماه انتظار از دفتر ریس جمهوری به خواهرش زنگ زدند و گفتند می‌خواهیم به درخواستتان رسیدگی کنیم. خیلی جالب بود این همه مدت رسیدگی نکردند الان که کار از کار گذشته بود می‌خواستند کاری کنند. خواهش می‌کنم اعلام کنید که نوید بی‌گناه اعدام شد. تنها کاری که می‌تونم برای شاد کردن روحش کنیم همینه. حداقل شاید با این کار جون چند جوان دیگر را نجات دهیم. مملکت ما جوان را نمی‌شناسد. آرزوهای جوانان را نمی‌بیند فقط می‌کشد و اعدام می‌کند….
نوید چند سال داشت و آیا ازدواج کرده بود؟ متولد ۱۳۶۲ مجرد بود ولی سرپرست مادر و خواهرش بود
آیا سو سابقه داشتند؟ اصلا هیچ سابقه ایی
آیا به وجه ۱ میلیون تومان برای کرمان تا اصفهان شک نکرده بودند؟ فکر نمی‌کنم چرا ما هم خیلی شک کردیم که چرا نوید همچین کاری کرد، شاید هم خود نوید از یه چیزی با خبر بود اما هیچ وقت به ما چیزی نگفت و در پرونده هم ادعای بی‌اطلاعی کرده است.
متهم اصلی از اقوام بودند؟ نه از دوستان قدیمی‌اش
متهم اصلی دارای سابقه قضایی است؟ بله، حتی روزی که گرفتنش با ۱۰ گرم شیشه دستگیر شد اما در پرونده اصلا قید نشد دو تا از برادرهای متهم اصلی هم حدودا ۲سال پیش اعدام شدند
آیا شما و یا خانواده‌اش سعی کردید ماجرا رو رسانه ایی کنید؟ به کجا؟ نمی‌دانستیم ما آنقدر مطمن بودیم به بی‌گناهی نوید که همش فکر می‌کردیم بهش عفو می‌خوره
در مورد روند رسیدگی به پرونده و زمانی که حکم اعدام به نوید دادند کمی توضیح دهید؟ حکم اول نوید دقیقا شهریور ماه بود که به خانوادش اعلام شد اما نوید گفت باید اعتراض بزنیم به دیوان عالی و خواهرش هم اینکارو کرد و تا شش ماه هیچ خبری نشد تا ۲ ماه پیش که دوباره حکم دوم به نوید ابلاغ شد نوید در کمال ناباوری دوباره اعتراض زد اما به اعتراضش جوابی ندادند حتی خواهر نوید پیش رییس کل دادگستری هم رفت تا رسیدگی کنند اما رسیدگی نکردند.
بعد از اعتراض آیا دوباره پرونده بررسی شد و نوید به دادگاه رفت؟ نه اصلا نوید رو به دادگاه نبردند و فقط بهش ابلاغ حکم کردند. سوال ما هم همینه پس جواب اعتراض‌های ما چی شد!؟
به شعبه و به قاضی پرونده اعتراض کردید؟ بله به حکمی که دادند اعتراض کردیم خواستار رسیدگی دوباره شدیم اما توجهی نشد حتی به رییس جمهور هم نامه دادیم جوابی ندادند تا ۲روز پیش تازه زنگ زدند برای رسیدگی اما الان؟
بعد از تماس از نهاد ریاست جمهوری ایا اعلام کردید که روند رسیدگی درست نبوده و شما اعتراض داشتید بله گفتند اگه درخواستی دارید حتما به تهران بیایید و ما هم درخواست حکم متهم اصلی را کردیم
در مورد خانواده نوید بگید الان با از دست دادن نان آور خانواده زندگیشان چطور می‌گذره؟
در مورد مادرشان بگید؟ خیلی بد. مادرش افسردگی گرفتن و هر روز از ساعت ۱ بعد از ظهر تا ساعت ۵ عصر سر مزار نوید هستن به گفته خواهرش زندگیمان شده قبرستان توی خونه هم همه جارو تاریک می‌کنیم نوید برای ما تمام زندگیمان بود
به نظر شما مقصر اصلی کیه متهم اصلی یا اجرا نشدن درست قانون؟ متهم اصلی، اون با پول خودش رو نجات داد
فکر نمی‌کنید گناه کسی که با گرفتن پول جان بی‌گناهی رو گرفته بیشتره تا کسی که پول داده؟ نوید توی دفتر خاطرات زندان نوشته که من واقعا بی‌گناهم
ایا نوید و یا خانواده‌اش از لحاظ مالی مشکل داشتند برای زندگی؟ نه زیاد، مستمری می‌گیرند حدودا ۷۵۰ هزار تومان
درباره شب اعدام توضیح می‌دهی؟ چه احساسی داشتی؟ من نرفته بودم اما خواهرش می‌گفت «ما شبی که نوید دیدیم داغون شدیم، نوید نمی‌تونست درست حرف بزنه و خیلی سعی می‌کرد خودش رو کنترل کنه اما گریه کرد
اگه متهم اصلی حکم اعدام بگیره خوشحال می‌شید؟
بله اگه متهم اصلی حکم اعدام بگیره کمی از داغ دل خانواده نوید کم می‌شه
صحبتی برای بقیه که ممکن مشکل شمارو داشته باشند دارید؟
بله می‌خوام بگم فکر نکنید ضرب المثل‌های قدیمی هنوز پابرجاست، ما با خیال اینکه بی‌گناه تا پای دار می‌ره، بالای دار نمی‌ره تکیه کردیم اما نوید بی‌گناه تا پای دار رفت بالای دار هم رفت ما تا صبحی هم که رفتیم جنازه‌اش رو تحویل بگیریم هم هنوز دلخوش بودیم که نوید اعدام نشده ما خیلی امیدوار بودیم که نوید اعدام نمی‌شه همش منتظر عفو از طرف ریس جمهور و عفو ۲۲ بهمن بودیم.
پاینوشت: اعدام برای هیچکس
“صدای بی صدایان “در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان

با نگاهی اجمالی و گذرا به تاریخ آنارشیسم نشان می‌دهد – همانطور که احمد شاملو در باره آنارشیسم می‌گوید:» انسانی‌ترین آرمانی است که دو هزار و پانصد سال پیش برای آسایش انسان‌ها و رسیدن آدمی به کمال مطلوب عرضه شد: – ایده‌های آنارشیستی و آزادمنش را می‌توان تا مکتب فکری لائوتسه در ۲۵۰۰سال پیش پی گرفت اما بصورت رسمی و علنی تحت عنوان آنارشیسم از قرن ۱۸ بسیاری خود را آنارشیست نامیدند و در راه آزادی و آرمانهای انسانی آن مبارزه کردند. با این وجود، هیچ عصری مانند قرن ۲۱ برای رشد اندیشه‌های آنارشیستی آماده نبوده است و به کلامی دگر عصر آنارشیسم آغازی دوباره یافته است.
حتما این سئوال مطرح است که چرا آنارشیسم؟ در پاسخ باید اذعان داشت که دولت و حکومت‌ها در جهان خصوصا سالهای اخیر بنا به اشتباهات فاحش، دردآور و غالبا مرگ آفرین خود از سوی مردم غیر قابل اطمینان شده‌اند و مردم و حتی انتخاب کنندگانشان به نواقص و کاستی‌های ناشی از اتخاذ سیاست‌های اشتباه آنان واقف شده‌اند. همانطور که می‌دانید دولتهای به اصطلاح چپ سوسیالیستی در عرصه جهانی موجودیت خویش را یکی بعد از دیگری از دست دادند و خود نیز به جرگه دولتهای راست پیوسته‌اند.

پیشرفت غیرقابل تصور تکنولوژی خصوصا در قسمت دنیای مجازی و ارتباطات ضمن موثر و مفید بودن آن در بخش معاوضه و مبادله اطلاعات از یک سوی و از سوئی دیگر وسیله‌ای است برای دولت‌ها که بدون اجازه وارد دنیا و حریم خصوصی شهروندان شده و اطلاعاتی که خود می‌پسندند، دریافت کنند. به زبان دیگر کنترل پلیسی فرا‌تر از مرز در ظاهر تحت عنوان مبارزه با خلاف و تروریسم؛ اعمال می‌شود. افشاگری‌های اخیرادوارد اسنودن عمق فاجعه را نشان داد که چگونه دولتهای مدعی دموکراسی حتی اگر منافع آن‌ها مستقیما هم در خطر نباشد! برای کنترل و نفوذ و مهندسی بیشتر افکار عمومی در جهت امیال خویش آزادی وحریم خصوصی مردم را براحتی محدود و نقض می‌کنند.
چنانکه آشکار است: دولت‌ها از منافع و سیاست خودساخته خویش در مقابل خاستگاه انسان و انسانیت حمایت می‌کنند. در بحران‌های مالی جهانی سرمایه داری باتلاش دولت‌ها بدهی بانک‌ها و مراکز مالی – اقتصادی از جیب مردم پرداخت شد. نقش مخرب دولت‌ها در جنگ‌های داخلی و خارجی، به بیراهه بردن مبارزات مردم خاورمیانه و حمایت دیگر دولت‌های موجود از دیکتاتوری‌ها تا آخرین روز زمامداریشان. جلوگیری از ورود پناهجویان به کشورهای غربی و اروپائی و غرق شدن پناهجویان… فساد گسترده و مافیایی دولت‌ها مورد اخیر ترکیه که منجر به دستگیری و برکناری گسترده مقامات به اتهام پولشویی و دریافت رشوه شد و بسیار موارد دیگر که بین تمامی دولتهای دنیای کنونی مشترکند. این‌ها همگی دلایل نشان دهنده بی‌کفایتی دولت‌ها هستند ودیگر اینکه هیچ کنترلی از طرف شهروندان بر عملکرد دولت‌ها وجود ندارد و تجربه نشان می‌دهد که حکومت و دولت‌ها، هنگام فاجعه خود را پاسخگوی مردم نمی‌دانند و ما متاسفانه بطور فزاینده، شاهد نقش مخرب و سرکوبگر آنان هستیم.

در آغاز قرن ۲۱ ما همچنان شاهد انباشت ثروت و تمرکز قدرت و سلطه سرسام آور مذهب بر اندیشه و زندگی انسان و ادامه نابودی محیط زیست و خطر انقراض گونه‌های جانوری‌ای هستیم که سیستم‌ها برای سود آوری بیشتر در حال بهره وری لجام گسیخته از آن‌ها است. ضبط اموال و منابع و ثروتهای عمومی که متعلق به تمامی مردم جامعه است تحت عنوان فریبنده خصوصی سازی و سرازیر نمودن این ثروت‌ها به جیب‌ها و حسابهای بانکی اقلیتی از دست اندرکاران، نزدیکان و وابستگان حکومتی نمونه دیگری از دزدی آشکاری است که امروزه حتی حکومت آخوندی ایران برای عقب نماندن از قافله دزدان جهانی به آن شدت بخشیده است.
با توجه به شرایط امروز جهانی و خصوصا ایران ضروری است که اپوزیسیون حکومت امروز ایران مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد: اپوزیسیون فعلی شامل ده‌ها سازمان و گروه می‌شوند که بخشی از آن به دنبال تشکیل یک دولت کمونیستی هستند و کمونیستهای دولتگرا محسوب می‌شوند و بخش دیگری به دنبال تشکیل دولتهای راست لیبرالیستی هستند که نیروهای راست دولتی محسوب می‌شوند. ناگفته نماند کم نیستند هواداران حکومت‌های استبدادی از نوع نظامی و حتی دینی. ۳۵ سال است که جمهوری اسلامی همچنان بر اریکه قدرت است اما چپ‌های دولتگرا و راست‌های دولتگرا در حالیکه بر سر شیوه حکومتداری دعوا دارند، دعوای خود را بر سر بدیل معرفی می‌کنند. از اینرو اولین قدم این است که معنای بدیل و تفاوت آن با شیوه حکومتداری روشن شود. شیوهٔ حکومتداری امری تئوریک و انتزاعی است که جمعی از نخبگان سیاسی بر اساس آموزه‌های خود و نه لزوماً واقعیات و معضلات جامعه، در اتاقهای فکری خود آن را فرمولبندی کرده و سپس با شیوه‌ها و یا بهتر است بگوییم با حقه‌های مختلف سعی در به کرسی نشاندن آن در جامعه می‌کنند. اما حاصل و نتیجهٔ چنین رویکردی جز حاکمیت عده‌ای قلیل به اصطلاح «نخبگان سیاسی» بر جامعه چیست؟ در چنین حالتی با تصور جایگزینی یکی از جریانهای مخالف بر کرسی حکومت، رویای تغییر جهان در جهت بهبودی تا چه میزان می‌تواند جامه عمل به خود بپوشاند؟ پاسخ این پرسش در گرو درک تمایز میان شیوهٔ حکومتداری و بدیل یا به عبارتی تئوری و عمل است. اگر تئوری در اتاقهای فکر و در غیاب مردم فرموله می‌شود، بدیل در بطن واقعیت و با حضور مردم ساخته می‌شود. بدیل و تغییر از جنس عمل است. آیا بدون عمل جهان تغییر خواهد کرد؟ خیر. بدون عمل نیز بدیلی ساخته نخواهد شد. اما این تغییر جهان از کجا شروع می‌شود؟ از داخل همایش‌ها برای پیدا کردن اشتراکات و رسیدن به توافقات بیشتر؟ یا از دل جایی که بیکاری و فقر بیداد می‌کند؟ ناامنی و استثمار بیداد می‌کند؟ بدیل آن عمل، کنشی است که در واقعیت سیاه جهان نمود پیدا می‌کند و واقعیتی از جهان را به سمت روشنایی تغییر می‌دهد.
طبیبعی است که جریانهای سیاسی مختلف می‌توانند بی‌وقفه بر سر آنچه خود بدیل می‌نامند، مناقشه داشته باشند. اما – تا ابد- هیچ تغییری در جهان ایجاد نخواهند کرد. حتی اگر این اقبال را بیابند که کرسی حکومت را به نفع خود بربایند؛ نخواهند توانست جامعه را در جهت رفع معضلات (نمونه کشورهای اروپای شرقی…) هدایت کنند. زیرا عامل تغییر دهنده و نیروی بدیل ساز یعنی مردم هیچ نقش و جایگاه تغییردهندگی و بدیل سازی در تئوریهای اتاق فکری آن‌ها ندارد. آنچه اکنون وجود ندارد یا به شدت مورد غفلت است این است که چگونه نظم حاکم و وضع موجود در عمل و واقعیت (و نه تئوری محض) کنار زده شود و جامعه آزاد و انسانی جایگزین گردد؟
نظام سرمایه داری جدا از تئوری‌ها و افتراق‌ها و اشتراکاتی که مسلماً آن هم در حیطه تئوری و عمل با آن‌ها دست به گریبان است، یک واقعیت است! بنابراین بی‌مورد نخواهد بود بدیل سرمایه داری نیز رخ نشان دهد! به این اعتبار، بدیل یعنی اینکه اگر نظم کنونی در تسلط سرمایه و سرمایه داری است، در عمل می‌باید دنبال‌‌‌ رها شدن از این نظم مسلط باشیم و در ایجاد جامعه آزاد انسانی کوشا باشیم. بدیل یعنی اینکه چیزی را که در واقعیت وجود دارد، در واقعیت هم شروع کنیم به کنار زدن و جایگزین کردن آن نه در دیالوگ‌های بی‌نتیجه و بی‌انتها.

آنچه در پایان باید گفت این است که هدف از انتشار این تارنما، وارد شدن به مباحث آنارشیستی و نگاهی به بخشی از اخبار و تحلیل مسائل خبری سیاسی روز است. در این تارنما کوشش شده است که مخاطبان با ادبیات آنارشیستی آشنا شوند و خود به قضاوت واقعیت آنارشی و آنارشیسم بنشینند.
پس از انتشار آزمایشی سایت عصر آنارشیسم برای مدت کوتاهی اما اینک با تغییرات جدید در سایت، مجددا آغاز بکار می‌کنیم.
تارنمائی که در پیش رو دارید ثمره کار جمعی عده‌ای از دوستانی است معتقد به فرهنگ آزادمنش و آنارشیستی که مبلغ رفتاری متمدنانه با همه موجودات زنده و طبیعت هستند.

از آنجائی که هیچگونه ادعائی دال بر آگاه بودن به تمامی مسائل جنبش نداریم، لذا علاقمندان را به کار مشترک و همکاری در زمینه تفکر آزادمنش فرا می‌خوانیم.
لازم به ذکر است که مسئول محتوای مطالب نوشته شده ارسالی به سایت نیستیم و مقالات منتشر شده به معنای رد یا تائید محتوای مقالات یا تائید یا رد نویسند یا مترجم مقاله درج شده نیست.
لطفا با طرح نظرات و انتقادات خود از طریق ایمیل برای بهبود سایت به ما کمک کنید.
 آدرس تماس info@asranarshism.com

عصر آنارشیسم

 http://asranarshism.com/

 دوشنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۲

رادیو آنارشی : رابطه آنارشیسم و همجنسگرایی چیست؟

رابطه آنارشیسم و همجنسگرایی چیست؟ شما را به مشارکت در این گفتگو هم مستقیما هم از طریق ضبط کردن صداتون یا ارسال نظر کتبی‌ تون دعوت می‌کنیم. لطفا به بحث‌هایی‌ که در گفتگو مطرح شدند توجه فرمایید: بحث ۱ ) ریشه‌ اعتقادات تبعیض آمیز مربوط به «عرفِ جامعه» است که از مذهب آمده ؛ بحث ۲ ) در تحقیقات علمی‌ نشان داده شده که همجنسگرایی مشخصاً طبیعی است چون ا ) همجنسگرایی یک گرایش بیولوژیک است و انتخابِ افراد نیست، ب ) همجنسگرایی در طبیعت و حیواناتِ دیگر بسیار دیده میشود ؛ س ) ژنِ همجنسگرا در مردان باعث تولید مثل بیشتر در خانواده میشود (توسط خواهرِ مردِ همجنسگرا) ، د ) مردان همجنسگرا در نگهداری بچه‌ها استعداد دارند و نقش‌های بسیارِ با ارزشی در جامعه بازی میکنند ؛ بحث ۳ ) از لحاظِ انسانی‌ و دموکراتیک حقوق اقلیت‌ها باید همیشه تضمین باشند ولی‌ تضمینِ حقوق اقلیت‌ها به نفع کلِ جامعه هم هست چون بهانه ی اصلی‌ِ دیکتاتور‌ها برای حبسِ کلِّ جامعه مقابله با اقلیت‌ها هست ؛ بحث ۴ ) آنارشیست‌ها به نوبه خودشون وظیفه دارند برای همجنسگرا‌ها مبارزه کنند چون مدافع آزادی‌های تک تکِ افرادِ جامعه هستند و همجنسگرا‌ها مشکلات امنیتی در ایران بیشتر دارند. در تاریخ هم دیده میشود که آنارشیست‌ها و همجنسگرا‌ها در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی و فرهنگی‌ بسیار به هم نزدیک بوده اند. برای تماس و مشارکت در این گفتگو می توانید با فیسبوک شبکه آنارشیستی تماس برقرار کنید


هدف ما دفاع از هر کسی است که به اتهامات یا به دلایل غیرسیاسی در زندان به سر می برد و یا حکم اعدام برایش صادر شده است. به باور ما، دستگاه قضایی رژیم جمهوری اسلامی، ناعادلانه و غیرانسانی است؛ چرا که قوانین جزایی آن که بر اساس شریعت اسلامی است، به علاوه دیگر سیاستها و قوانین ناعادلانه رژیم، عامل اصلی ناهنجاری های اجتماعی در ایران است.
ما مخالف اعدام و مخالف زندان هستیم و آن را غیرانسانی می دانیم و از همه زندانیان با هر جرمی دفاع می کنیم و معتقدیم که با زندانیان غیرسیاسی همانند زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی رفتار ضدانسانی صورت می گیرد. احساسات و سرنوشت خانواده های این زندانیان نیز برای ما مهم است؛ چرا که خانواده زندانیان سیاسی عموما از خانواده زندانیان اجتماعی در وضعیت بهتری در نزد افکار عمومی قرار دارند، و خانواده های زندانیان اجتماعی بی پناه تر هستند و درد فقدان عزیزان خود را باید به تنهایی به دوش بکشند.
از دید ما، بسیاری از کسانی که در زندان به سر می برند و حقوق انسانی شان پایمال می شود، عمدتا از طبقه محروم جامعه هستند، و بنابراین، خود و خانواده های شان نیاز به کمک و حمایت دارند. به باور ما، زندان طرد کسانی است از افراد جامعه که دچار مشکل شده اند. وقتی کسی در زندان به همراه کودکش به سر می برد، به او تجاوز می شود یا با او برخورد غیرانسانی می شود، دیگر فرقی نمی کند که زندانی سیاسی باشد یا غیرسیاسی. وقتی کسی را در زندان شکنجه می کنند، برای ما فرقی نمی کند که جرمش چیست .
ما تلاش می کنیم که با کمک مردم، اسامی اعدام شدگان و محکومان به اعدام و زندانیان اجتماعی را جمع آوری کنیم و رفتاری که با آنها شده است را منعکس کنیم و منبعی باشیم مانند یک بانک اطلاعاتی حقوق بشری که ظلم هایی که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نسبت به آنها روا داشته است را افشا کنیم. حمایت از زندانیان گمنام، محروم و بی پناه از جمله وظایف ماست؛ و امیدواریم به مرور بتوانیم پای درد دل آنها و خانواده شان نیز بنشینیم.
لطفا مطالب خود را از طریق پیام خصوصی در فیسبوک به شکل ناشناس و با اسم مستعار برای ما بفرستید تا منتشر کنیم. می خواهیم بدانیم و به دنیا نشان دهیم که چه برخوردهای غیرانسانی ای با زندانیان اجتماعی در ایران می شود و چه مشکلاتی برای خانواده های آنها به وجود آمده است. امیدواریم با کمک مددکاران اجتماعی و وکلا و خانواده ها و مردم بتوانیم صدای بی صدایان زندانی باشیم. به یاد داشته باشیم که زندان فرار از حل معضلات اجتماعی است و حکم قرنطینه کردن کسانی را دارد که به آن دچار شده اند. پس زندان و اعدام، راه مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی نیست.

«صدای بی صدایان»
دوشنبه، ۴ آذر ۱۳۹۲
صفحه فیسبوک «صدای بی صدایان» » در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان»

https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan

 

ED7227EE-1106-476D-921E-D5ACD960E181_mw1024_n_s

 

اعدام کردها و بلوچ ها….ترور دادستان زابل ….چو باد میکارید طوفان برداشت می کنید .

آخوند ابراهیم حمیدی رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان نوشته است که بین ترور دادستان زابل  موسی نوری قلعه‌نو، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زابل، و حوادث هفته گذشته در استان سیستان و بلوچستان ارتباطی وجود ندارد و افزوده است که «عوامل تروریستی در شمال و جنوب استان ماهیتا با هم تفاوت دارند.»وی درباره‌ ارتباط ترور دادستان زابل با اعدام‌های اخیر در سیستان و بلوچستان گفت: این موضوع هیچ ارتباطی با اعدام‌های اخیر ندارد. این حادثه در منطقه سیستان و زابل توسط اشرار این منطقه اتفاق افتاده و ماهیتا با اشرار منطقه بلوچستان متفاوت است.رجبعلی شیخ زاده معاون سیاسی امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان تصریح کرد: فرد تروریست بعد از انجام این عمل غیرانسانی خود از محل حادثه متواری شده است.(جالب است که وقتی عوامل سرکوب خودشان کشته می شوند به یاد عمل غیرانسانی می افتند و اعمال ضد انسانی خود و اعدام اسرا در زندان را غیرانسانی نمی دانند)

اما این در حالی است که سازمان جیش العدل  مسئولیت کشتن دادستان زابل  موسی نوری قلعه‌نو را به عهده گرفته است که « پس از اعدام 16 تن از جوانان بی گناه بلوچ تصمیم گرفتند یکی از مقامهای قضائی نظام در بلوچستان را به انتقام اعدام جوانان بی گناه از بین ببرند و در حالی که نیروهای اطلاعاتی مشغول کار در بلوچستان بودند و به زابل فکر نمی کردند عملیات با موفقیت کامل صبح امروز چهارشنبه 15 آبان در شهر زابل  ساعت هفت و نیم در برابر بیمارستان امیر المومنین زابل به اجرا در آمد و مبارزان توانستند موسی نوری دادستان انقلاب و عمومی شهرستان زابل را به هلاکت برسانند و در حالی که ماموران اطلاعاتی و مقامات منطقه ای گیج بودند و فکر نمی کردند مبارزان به زابل برسند مبارزان توانستند خود را از محل دور کنند و به نقاط امن برسند.

سازمان جیش العدل همچنین نوشته است که محمد مرزیه دادستان زاهدان در لیست سیاه این سازمان قرار دارد و به امید الله به سزای جنایات ننگینش خواهد رسید و سازمان اعلام می نماید که هر کس محمد مرزیه را به سزای جنایاتش برساند صد ملیون تومان جایزه دریافت خواهد کرد.

اطلاعیه با تاخیر صادر شد تا مبارزان به نقاط امن برسند بدون اینکه ماموران اطلاعاتی بتوانند معابر و راهها را رصد نماید.
فیلم عملیات بزودی در دسترس رسانه ها قرار خواهد گرفت»
شهرستان زابل در شمال سیستان و بلوچستان و در ۲۰۰ کیلومتری زاهدان قرار دارد و با کشور افغانستان هم مرز است.
پاینوشت : این نوشته ,مقاله یا تحلیل سیاسی نیست بلکه صرفا یک خبر است که به منابع گوناگون خبری در نوشته نیز اشاره شده است و اشاره به منابع خبری گوناگون به معنی تائید خبرگزاری ها نیست و برای مستند بودن خبر به منابع خبری اشاره شده است.
ضمنا در مورد سازمان جیش العدل که شاخه ایرانی یکی از جریانات ارتجاعی اسلامی در سوریه است مطلبی جداگانه نوشته خواهد شد و جنگ جیش العدل با جمهوری ارتجاعی جمهوری اسلامی یک جنگ نیابتی بین دولتهای اسلامی ایران و منطقه است.

الاهه بقراط

به احتمال زیاد تو نیز یک آنارشیست هستی…٬ برگردان از الهه بقراط

بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌ و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید! هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید، شما یک آنارشیست هستید! 

دیوید گرابر
برگردان از الاهه بقراط
شاید شما هم جایی شنیده باشید که آنارشیست‌ها ظاهرا کیستند و چه اعتقادی دارند. احتمالا همه آن چیزی که شنیده‌اید، مزخرف است. زیرا خیلی‌ها فکر می‌کنند آنارشیست‌ها طرفدار خشونت، هرج و مرج و ویرانی و علیه هر شکلی از نظم و سازمان‌یافتگی هستند، یا اینکه نیهیلیست‌های دیوانه‌ای هستند که می‌خواهند همه چیز را از بین ببرند. همه اینها به شدت غلط است. آنارشیست‌ها خیلی ساده به این اعتقاد دارند که انسان‌ها می‌توانند مناسبات خوبی با یکدیگر برقرار کنند بدون آنکه لازم باشد کسی آنها را به آن مجبور کند. آنارشیسم در واقع یک ایده بسیار ساده است. اما صاحبان ثروت و قدرت از دیرباز آن را به شدت خطرناک قلمداد می‌کنند.
به زبان ساده، آنارشیسم بر دو فرض بنیادین قرار دارد:
یکی اینکه، انسان‌ها در یک شرایط معمولی آنقدر خردمند و نجیب هستند که آنها را به حال خودشان گذاشت تا خود و جامعه خویش را سازماندهی کنند بدون آنکه لازم باشد به آنها گفت چگونه.
دیگر اینکه، قدرت فاسد می‌کند.
در آنارشیسم موضوع بیش از هر چیز بر سر این است که آن شهامتی را ایجاد کرد که به وسیله آن بتوان آنچه را دور و بر ما روی می‌دهد، واقعا جدی گرفت و بر روی آنها به طور مداوم و تا به آخر تأمل کرد. ممکن است عجیب به نظر آید اما در بسیاری از نکات تعیین کننده، شاید شما نیز احتمالا آنارشیست باشید حتا اگر آن را ندانید. به چند نمونه در زندگی روزانه نگاهی می‌افکنیم:
نمونه یک: شما در صف یک اتوبوس که پر از مسافر است ایستاده‌اید. آیا منتظر می‌مانید تا نوبت شما برسد، و دیگران را هُل نمی‌دهید، اگرچه تا چشم کار می‌کند از هیچ پلیس و مأموری خبری نیست؟
اگر پاسخ شما «بله» است، شما مانند یک آنارشیست رفتار کرده‌اید! اصل اساسی آنارشیستی چیزی جز خودسازماندهی نیست: انسان‌ها حتما نباید با یک مجازات تهدید شوند تا به توافق‌های خردمندانه در مناسبات با یکدیگر برسند و یا به شایستگی و احترام با یکدیگر برخورد کنند.
همه انسان‌ها فکر می‌کنند در این موقعیت هستند که عاقلانه رفتار کنند. اگر شما فکر می‌کنید که ما به قوانین و نهادهای حقوقی نیاز داریم، تنها به این دلیل است که نمی‌خواهید باور کنید که بقیه انسان‌ها نیز خود را در همان موقعیت می‌بینند! اما، آیا همه این انسان‌ها درست همان گونه که شما درباره آنها فکر می‌کنید، راجع به شما فکر نمی‌کنند؟
آنارشیست‌ها این گونه استدلال می‌کنند که بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا در وهله نخست به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند.
انسان‌ها عادت کرده‌اند که اگر با آنها طوری رفتار شود که انگار عقیده‌شان هیچ اهمیتی ندارد، خشمگین و بدبین می‌شوند و حتا دست به کارهای خشونت‌آمیز بزنند، چیزی که تا حدی به درستی به دارندگان قدرت این امکان را می‌دهد که ادعا کنند عقاید این انسان‌ها اعتباری ندارد. اما اگر این انسان‌ها دریابند که عقاید آنها به اندازه عقاید دیگر انسان‌ها اعتبار دارد، آنگاه به طرز عجیبی معقول و منطقی می‌شوند.
خلاصه اینکه، آنارشیست‌ها معتقدند بیش از هر چیز این قدرت و تأثیرات قدرت است که انسان‌ها را بی‌فکر و بی مسئولیت به بار می‌آورد.
نمونه دو: آیا شما عضو یک کلوپ، یک باشگاه ورزشی یا سازمان‌هایی هستید که داوطلبانه تشکیل شده‌اند و در آنها تصمیمات نه از بالا بلکه بر اساس دمکراسی از پایین گرفته می‌شود؟
بله؟ در این صورت به سازمانی تعلق دارید که بر اساس اصول آنارشیستی عمل می‌کند!
یک اصل اساسی دیگر آنارشیستی تعلق داوطلبانه است. در واقع، خیلی ساده، در آنارشیسم مسئله بر سر این است که اصول حقیقی دمکراسی را در زندگی روزانه پیاده کرد. البته با این تفاوت که آنارشیست‌ها به جامعه‌ای اعتقاد دارند که در آن همه چیز بر اساس این اصول سازماندهی می‌شود و در آن همه گروه‌ها با موافقت داوطلبانه اعضا تأسیس شده‌اند. به این ترتیب اشکال سازمانی پایگانی [هیرارشی] و نظامی، که به وسیله یک سلسله فرمان از بالا به پایین شکل می‌گیرد، مانند ارتش، دستگاه اداری یا شرکت‌های بزرگ دیگر ضرورتی ندارند.
شاید شما باور نمی‌کنید که چنین دنیایی ممکن باشد. اما هر بار وقتی که شما بر اساس یک همگرایی و نه تهدید به یک توافق دست می‌یابید، هر بار که شما پیمان‌های داوطلبانه با کسی می‌بندید یا با او توافق می‌کنید و یا به یک نتیجه مشترک می‌رسید، به طوری که در روند آن بر مشکلات و یا نیازمندی‌های دیگران آگاهی می‌یابید، شما یک آنارشیست هستید، حتا اگر هنوز بر آن آگاهی ندارید.
آنارشیسم همان چیزیست که انسان‌ها، وقتی به آنها اجازه داده شود، آنچه را انجام بدهند که دلشان می‌خواهد و همان چیزیست که بتوانند با انسان‌های آزاد دیگری وارد همکاری شوند که بر آن مسئولیت متقابلی که با خود چنین آزادی‌ای را می‌آورد، آگاه هستند. این، ما را به یک نکته تعیین کننده دیگر می‌رساند: در حالی که انسان‌ها، هنگامی که با دیگران به طور برابر روبرو می‌شوند، می‌توانند خردمند و با ملاحظه باشند، اما در طبیعت آنهاست که به محض اینکه یکی بر دیگران قدرت مسلط می‌یابد، این موقعیت [برابر] را از دست بدهند. اگر انسان‌ها به قدرت مجهز شوند، آنگاه از آن تقریبا بدون استثناء به این یا آن شکل سوء استفاده خواهند کرد.
نمونه سه: آیا گمان می‌کنید بیشتر سیاستمداران آدم‌های خودخواه و از خودراضی هستند که فقط به فکر ترقی خودشانند و منافع عموم برایشان هیچ اهمیتی ندارد؟
اگر پاسخ‌تان بله است، پس، از انتقاد آنارشیستی به جامعه امروزی، دست کم به طور کلی، حمایت می‌کنید. آنارشیست‌ها معتقدند که قدرت فاسد می‌کند و کسانی که در تمام زندگی برای قدرت تلاش می‌کنند، آخرین کسانی هستند که باید در سپردن این قدرت به آنها اعتماد کرد!
آنارشیست‌ها معتقدند نظام اقتصادی کنونی انسان‌ها را بیشتر برای خودپسندی و بی‌رحمی آنها پاداش می‌دهد تا برای رفتار درست و مشفقانه آنها. بسیاری از انسان‌ها به این سخن باور دارند. تفاوت در این است که بسیاری فکر می‌کنند نمی‌توان کاری علیه آن کرد، یا، آن گونه که نوچه‌های قدرتمندان مانند ترجیع‌بند همواره تکرار می‌کنند، هر کاری اوضاع را خراب‌تر از آنچه هست خواهد کرد.
اما اگر هیچ کدام از اینها درست نباشد، چه؟
آیا دلیلی وجود دارد که توضیح داد چرا ما چنین فکر می‌کنیم؟ بیشتر پیش‌بینی‌ها درباره یک دنیای بدون دولت‌های ملی و یا بدون سرمایه‌داری با بررسی‌های دقیق نشان می‌دهد که همگی از اساس غلط بوده‌اند. جوامع بسیاری بدون دولت وجود داشته‌اند. در بسیاری از نقاط جهان انسانی‌هایی هستند که همین امروز خارج از کنترل دولت‌ها زندگی می‌کنند، بدون آنکه همدیگر را از بین ببرند. آنها مانند خیلی از انسان‌های دیگر خیلی ساده زندگی خودشان را می‌کنند. وقتی در این تأمل می‌شود که چگونه می‌توان این را در یک جامعه پیچیدهِ شهریِ فنی پیاده کرد آنگاه با سلسله‌ای از پرسش برخورد می‌کنیم که برایشان پاسخی نداریم چرا که کمتر کسی درباره‌‌اش می‌پرسد. آنارشیست‌ها فکر می‌کنند درست همین پرسش‌ها را باید مطرح کرد.
نمونه چهار: واقعا شما به آنچه برای فرزندانتان تعریف می‌کنید (یا والدین شما برای شما تعریف کردند) باور دارید؟
«موضوع سر این نیست که چه کسی شروع کرد»، «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد»، «وسایل‌ات را مرتب کن»، «آنچه را بر خود نمی‌پسندی، بر دیگری مپسند»، «به آدم‌ها برای اینکه مثل تو نیستند، بدی نکن». شاید ما باید سرانجام تصمیم بگیریم که وقتی به فرزندانمان می‌گوییم چه چیز خوب است و چه چیز بد، بدانیم که آیا می‌خواهیم به آنها دروغ بگوییم؟ یا اینکه آماده هستیم خود مطالبات خویش را جدی بگیریم. اگر واقعا درباره این آموزش‌های اخلاقی بالا به طور جدی اندیشه کنیم، آنگاه خیلی زود از آنارشیسم سر درخواهیم آورد.
مثلا به این یکی توجه کنید: «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد». اگر واقعا این حرف را جدی بگیریم، آنگاه تقریبا همه جنگ‌ها و همه سیستم حقوق کیفری پا در هوا خواهند شد. عین همین درباره تقسیم کردن وجود دارد.
مرتب به بچه‌ها می‌گوییم که آنها باید یاد بگیرند به نیاز دیگران توجه کنند و چیزی را که دارند تقسیم کنند و همدیگر را متقابلا حمایت کنند. ولی بعد که پا به دنیای واقعی می‌گذاریم این تصور را داریم که همه انسان‌ها به طور طبیعی خودخواه و در حال مسابقه دادن با یکدیگر هستند. یک آنارشیست در اینجا به این نکته توجه خواهد داد که آنچه ما به بچه‌هایمان می‌گوییم، درست است! در عمل هر دستاورد بزرگ در تاریخ بشریت و هر کشف و هر آنچه زندگی ما را به یک زندگی خوب تبدیل می‌کند، بر اساس همکاری و تعاون و کمک متقابل بنا شده است. بسیاری از انسان‌ها امروز برای دوستان و خویشان خویش بیشتر پول خرج می‌کنند تا برای خود. به احتمال زیاد همیشه افرادی وجود خواهند داشت که فکر می‌کنند همیشه در حال رقابت و مبارزه با همنوعان خود هستند. ولی با این همه دلیلی وجود ندارد که چرا باید جامعه را به چنین رفتاری تشویق کرد یا حتا انسان‌ها را تحریک کرد که بر سر نیازهای اساسی خود با یکدیگر مبارزه کنند.
نمونه پنج: آیا فکر می‌کنید که انسان‌ها از اساس در وجود خود فاسد و بد هستند یا گروه‌های معینی (زنان، رنگین پوستان، انسان‌های متوسط که نه پولدارند و نه دانش‌آموخته) حقیرند و باید توسط کسانی که بالاتر از آنها هستند، حکومت شوند؟
اگر پاسخ شما «بله» است، پس شما واقعا یک آنارشیست نیستید. اما اگر پاسخ شما «نه» است، پس نود درصد با اصول آنارشیستی مطابقت دارید و احتمالا بر اساس همان اصول نیز زندگی می‌کنید. هر بار که شما با یک انسان دیگر با ملاحظه و احترام برخورد می‌کنید، یک آنارشیست هستید. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌های خوب و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید. هر بار که شما در موقعیتی قرار داشتید که می‌توانستید با زیر فشار قرار دادن کسی، خودتان به جای او تصمیم بگیرید ولی به جای این کار، با خردمندی و عدالت به همان شخص رجوع دادید، شما یک آنارشیست هستید. هم چنین هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید چه کسی ظرف‌ها را بشوید و یا عادلانه رفتار می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید.
حالا ممکن است شما بگویید همه اینها خوب و قشنگ است برای اینکه بتوان در یک گروه کوچک با همدیگر کنار آمد. اداره یک شهر یا یک کشور اما موضوع دیگریست. البته شما تا اندازه‌ای حق دارید. حتا اگر بتوان جامعه را غیرمتمرکز کرد و قدرت را تا جایی که ممکن است به انجمن‌های کوچک سپرد، باز هم چیزهایی وجود دارد که می‌باید آنها را در سطوح بالاتری هماهنگ کرد: از برنامه پرواز هواپیماها تا تصمیم درباره اهداف تحقیقات پزشکی. اما تنها به این دلیل که چیزی پیچیده است، به این معنا نیست که نمی‌توان آن را بر اساس تصمیم مشترک پیش برد.
آنارشیست‌ها ایده‌ها و دیدگاه‌های مختلفی درباره خودگردانی جوامع پیچیده تدوین کرده‌اند که توضیح آنها در این مقاله نمی‌گنجد. در اینجا به دو اشاره بسنده می‌کنیم: نخست اینکه، انسان‌های بسیاری وقت زیادی را صرف کردند تا مدل‌هایی برای یک جامعه واقعا دمکراتیک و سالم ارائه دهند. دیگر اینکه، هیچ آنارشیستی ادعا نمی‌کند که یک طرح بی عیب و نقص دارد. ما مطلقا نمی‌خواهیم یک جامعه قالبی و از پیش آماده شده تحمیل کنیم. در حقیقت ما خود نیز حتا به بخش کوچکی از مشکلاتی که بر سر راه ما برای رسیدن به جامعه‌ای که در آن تصمیمات به طور مشترک به وسیله همه شهروندان گرفته ‌شود، آگاه نیستیم. با این همه مطمئن هستیم تا زمانی که ما به اصول خود که چیزی جز احترام و انسانیت نیست، وفادار بمانیم، ابتکارات بشری می‌تواند همه این مشکلات را از میان بردارد.
*دیوید گرابر، مردم شناس 52 ساله آمریکایی، پژوهشگر و استاد دانشگاه در لندن، از بیش از سه دهه پیش یک آنارشیست شناخته شده است.
منبع:
http://faszinationmensch.com/2013/09/20/mit-hoher-wahrscheinlichkeit-bist-auch-du-ein-anarchist/

نقاشي از ركسانا
پرندگان زنداني ، بشارت دهندگان آزادي را اعدام نكنيد.
اين نقاشي تقديم ميشود به مادران داغدار آزاده كردستان

پاسخم رو به آناني است كه به خيال خام خودشان با پخش اين عكس قصد عوام فريبي دارند ، اسلحه گرفتن در مقابل دولت ديكتاتوري و جنايتكار كه سالهاست با سركوب و اعدام مخالفين ًش بر سر كار است در چنين شرايطي ، آمادگي مقابله با آن در شرايط ضروري أن فرد تروريست به حساب نميايد . براي ساقط كردن رژيم هاي ديكتاتوري با روش لأس زدن إصلاح طلبان كاري به پيش نميرود .

در همدردی و همبستگی‌ با خانواده‌های اعدام شدگان اخیر
و سرشار از خشمی مهار نشدنی‌ در خون خواهی‌ جان عزیزانمان
همچنین در برابر یاوه گویانی که در جهت استمرار بقای حاکمیت و در جهت منافع طبقاتی خودشان با افاضات دموکراسی!! و مسالمت جلو!!در کنار حاکمیت قرار میگیرند.

آنچه در این نوشتار آمده است ,با توجه به دیالکتیکی که در واقعیت جاری است، بر آن است که با برخی توضیحات و اندیشه ورزی در گستره ی مفاهیم, حق انتخاب به وجود آورد، چراکه در ورای دیدگاه های مختلف یک یقین در مقابل ما است

انقلاب سازماندهی خشم طبقاتی برای طغیان طبقاتی است

روش مبارزاتی چپ رادیکال/ انقلابی در «طغیان گری مستمر» است، عصیان مداوم بر علیه همه ی نمودهای ستمگری مادی و معنوی که اگر این خصلت عصیانگر را از فرد یا تشکلی چپ ، به هر بهانه و با هر توجیهی، سلب کنیم نمی توانیم آن را با عنوان چپ انقلابی شناسایی کنیم. هرکس به هر دلیل از این طغیان همیشگی دست بردارد و درچارچوب یک نظام نابرابر وضدانسانی ساکت و منفعل شود،در ارتباط با این نوشتار، چیزی جز چپ نما نیست.

برای رهایی جامعه به دو عنصر آگاهی و شجاعت نیاز است. آگاهی برای تشخیص راه درست و شجاعت برای گام برداشتن در آن راه. اگر چپ رادیکال ها بتوانند به طور دایم آرامش و آسایش دولت/ طبقه ی مرفه را برهم زنند و در باره ی چرایی و چگونگی این کنشگری، طبقات محروم را به طور گسترده و از نزدیک در جریان بگذرانند، بی شک یک نتیجه ی مشخص حاصل خواهد شد
مبارزه ای طبقاتی/اجتماعی،
مبارز چپ رادیکال ترجیح می‌دهد ازهر موقعیتی برای روشنگری توده ها و زیر سوال بردن نظم حاکم بهره برد,مبارزه و زندگی را به سان دو چهره از یک واقعیت مشترک به هم می آمیزد. هدف را می شناسد و هرگز از یاد نمی برد که هر کنش کوچک و هر کلام، به شرط آنکه با سازماندهی و هدفمند باشد به ثمر می نشیند.در یک کلام کاری میکند تا نظم اجتماعی نابرابر حاکم برجامعه به طور پیوسته مختل شود و نتواند ادامه یابد. کاری میکند که طبقات برتر دریابند که نمی توانند به بهره کشی انسان ها ادامه دهند. هر طور که ممکن است باید سیستم را فلج کند و کارکرد عادی دستگاه دولت را که ابزار دست طبقه ی حاکم است از کار میاندازد. این ها نمودهای مشخص نبرد طبقاتی هستند. نبرد اجتماعی انسان هایی که نمی خواهند به نظم برده وار حاکم تن دردهند
.
اگر کنش به جای کلام تبدیل به معیار گردد، طبیعی است که قضاوت و تصمیم گیری بهتر و آسان تر می شود. کدام نیرو برای سیستم خطر آفرینی می کند و کدام نیرو تلاش می کند از خطر آفرینی برای سیستم بپرهیزد
چپ رادیکال در کنشگری نه تردید می کند و نه راه گم می کند, وقتی بدانیم که بقای نابرابری در گرو نظم است می دانیم که زیر سوال بردن نابرابری نیز با بر هم زدن این نظم میسر است. پس کاری که باید کرد این است که در هرکجا، به هر شکل مصداق ها و نمودهای نظم نابرابر و ضد انسانی حاکم برروابط طبقاتی/اجتماعی را زیر سوال برد. در نتیجه زیربنا و روبنای سیستم یعنی هر دو را با هم باید مورد هدف قرار داد.
اما کنشی که بخواهد این نظم را زیر سوال برد چیست ؟
اینکه در چه مقطعی می‌توان به آن مرحله از آگاهی و شجاعت مجهز شد که هر طور که ممکن است سیستم/دولت/ طبقه ی حاکم را انداخت

. چپ رادیکال انقلابی در این شرایط در جهت سازماندهی به سوی رها سازی کل جامعه تلاش می کند. چنین سازماندهی رهایی بخشی تنها رادیکال می تواند باشد. هر شکل دیگری از مبارزه یا به رهایی بنیادین ره نمی برد و یا محرومان را از بندهای واقعی نجات نخواهد داد..
ستمدیده در مبارزه ی رادیکال انسانیت خویش را باز می جوید. برای یک انسان ستمدیده، هیچ کنشی انسانی تر از مقاومت رادیکال نیست. انرژی نهفته در مبارزه ی رادیکال یگانه شکل بازسازی ضعف های تاریخی محرومین است ,چرک تاریخی و اجتماعی استثمار تنها در مقاومت رادیکال است که بیرون می ریزد و انسان رها شده از بند را با خویش و جامعه آشتی داده و اعتماد به نفس و آرامش را به همه ستمدیدگان باز می گرداند. به این معنی مبارزه ی رادیکال آموزش توده ها برای بدست گرفتن سرنوشت خویش است.
به همین دلیل نیز مبارزه ی رادیکال انتخاب بین بد و بدتر نیست،بهترین انتخاب است.

تمامی کسانی که تحت لوا و دلایل مختلف از اجرا، یا تایید این واقعیت بدیهی شانه خالی می کنند خواسته یا ناخواسته همدستان استثمار گران هستند. هیچ آزادیخواهی به نفی مبارزه ی رادیکال نمی پردازد. آزادی یک جامعه در گرو آزادی محرومترین بخش های آن است.
پس وظیفه ی هر فرد و نیروی چپ انقلابی است که با اتکاء به مفهوم انقلاب،یعنی دگرگون ساختن ساختارهای کهنه ی جامعه در مسیر سازماندهی و عمل فعال شوند. جامعه روزی رنگ آزادی را خواهد دید که نیرو انقلابی با تکیه بر آگاهی، سازماندهی و مبارزه ی رادیکال به صحنه ی تغییر بیایند.

عصر و زمانه ای که در آن بسر می بریم دارای این ویژگی است که انسان ها محکوم به زندگی در چارچوبی می شوند که تغییر نظم حاکم بر آن «ناممکن» جلوه می کند : نظم جهانی، نظم طبقاتی و
دستگاه های آموزشی، تربیتی و تبلیغاتی نظام نابرابر حاکم، نبود شرایط عادلانه برای رشد مادی و معنوی انسان ها را عادی جلوه می دهند. صدها توجیه و توضیح نظری – فلسفی، جامعه شناختی، روانشناختی…- می آورند که نشان دهند ستم طبقاتی، استثمار و یا فقر و گرسنگی میلیون ها نفر در نظم سرمایه داری شرایطی است که به هر حال «نمی تواند نباشد».
سرنوشت تاریخی میلیاردها انسان در دست نهادهایی قرار گرفته است که معتقدند نظم جهانی جز با «مدیریت فقر» میسر نیست، بحث از تقسیم فقر می کنند تا بحث از تقسیم ثروت نشود.
در چنین دنیایی که در آن پستی و رذالت اقلیت سرمایه سالار حاکم به صورت بیرحمانه اعمال می شود , در دنیایی که ظلم و ستم به گونه ای «بدیهی و برنامه ریزی شده» اعمال می شود و سیستم می آموزد که با ادب، رعایتگر قانون، «مسالمت جو» و مدنی باشیم
طغیانگری فکری و عملی با مبارزه ی ضد سیستم رادیکال است که می تواند مسیر درست مقاومت جویی را خفظ کند. مبارزه رادیکال با سیستم. نابرابر ضد انسانی مبتنی بر بهره کشی انسان از انسان
آیا جز با مبارزه رادیکال/ مقابله به مثل می توان با حاکمیت سیستم سخن گفت ؟

نگارنده بر این باورست که بقا سیستم ناشی از این است که مخالفانش برای مقابله ازروش نامناسبی بهره می برند. روشی که کمترین آسیبی به سیستم نمی زند، یعنی روش اداری، گفتاری، «قانونی»، «مسالمت آمیز
نباید فراموش کرد که در جهان واقعیات، همیشه آنکس که حق دارد پیروز نمی شود، بلکه آنکه درست عمل می کند. زیرا واقعیت ها بر اساس عمل مشخص است که تغییر می کنند و نه بر اساس گفتار و رویاپردازی.

بدیهی است که مبارزه ای انقلابی نیازمند فراهم ساختن بستر مادی و ذهنی آن در جامعه است. این نیز میسر نمی شود مگر آنکه برای مبارزه انقلابی, تکیه آگاه بر قهر سازمان یافته به عنوان یک استراتژی پذیرفته شود
برای آماده سازی این استراتژی هیچ چیز ضروری تر از خشم سازماندهی شده ی چپ انقلابی در قبال سیستم نیست. پس چون خشم موتور انقلاب است هر انقلابی با خود رادیکالیزم را دارد. سخن از «انقلاب دمکراتیک» گفتن بیشتر نوعی سوء استفاده از زبان است تا اشاره به واقعیت.
این ترکیب واژگان در ذات خود تناقض دارد. نه به این معنا که نمی توان به صورت دمکراتیک انقلاب کرد به این معنا که علت انقلاب به طور ریشه ای ناشی از نبود دمکراسی، برابری عدالت است. بدیهی است اگر صفتی بخواهد به معنای واقعی کلمه بار محتوایی واژه ی «انقلاب» راهمراهی کند به طور قطع «دمکراتیک» نیست

دقیق شدن در تعریف انقلاب

انقلاب رادیکال و سریع است که می تواند نظم سیاسی/اجتماعی حاکم را به هم
ریزد.اما به مرور زمان و با توجه به تجربیات تاریخی ناموفق و نیز با توجه به جهانی شدن سرمایه سالاری و محدود شدن حاشیه ی عمل چپ انقلابی, ذوب شدن در مبانی حقوق بشر نئولیبرالی،مبارزات دموکراتیک بر مبنای انسان «مدنی»در «جامعه مدنی » سرمایه دارای,، تعریف انقلاب در بعد سیاسی خود جای خویش را به جنبش حقوق بشر, دموکراتیک و از این قبیل واژه ها داده است
هدف انقلاب ، زیر سوال بردن مجموعه ی نهادهایی است که به سلطه ی طبقات برتر امکان فعالیت و بقاء می بخشد. به همین دلیل نیز، انقلاب می تواند با معیارهای دمکراتیک کسانی که می خواهند با باصطلاح دمکراسی، ساختار طبقاتی و منطق بهره کشی حاکم بر آنرا دست نخورده بگذارند، خوش نیاید. ساختارهایی که نظم اجتماعی نابرابر بر آن استوارست، همان نظم اجتماعی که دمکراسی طبقاتی می خواهد هر طور شده سالم نگه دارد تا مبادا جایگاه طبقات برتر زیر سوال رود. اما به هر روی این دگرگون سازی بنیادهای روابط اجتماعی در ذات انقلاب است. حرکتی که ساختارها را فرو می پاشد
در تعریفی دقیق ترانقلاب حرکتی است رادیکال که در درجه ی اول به سوی شکستن ساختارهای حاکم پیش می رود و در این مسیر، دستگاه های نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و نیز دستگاه های اداری و تبلیغاتی, دشمن طبقاتی را درهم می شکند.
چنین حرکتی شامل پادگانها و پایگاه های امنیتی,ادارات….. می شود.
. پس تلاش برای انقلاب و دمکراسی تضاد ماهوی دارد. انقلاب نمی تواند با دمکراسی، آنگونه که در جهان امروز و نزد مدافعان روشهای تغییر غیر رادیکال مروج است، همخوانی داشته باشد. انقلاب چون حاصل خشم اجتماعی است نخست بناهای کهن جامعه را ویران می کند، خلع مالکیت می کند، خلع ثروت می کند، محاکمه, مجازات می کند و هنگامی که امکان مادی بازتولید نظم ضد بشری مبتنی بر بهره کشی انسان از انسان را از میان برد، بر روی ویرانه ی نطم کهن، نظم انسانی عادلانه برقرار می کند و این بار دمکراسی به معنای حقیقی آن بروز می کند. آن نوع از دمکراسی که به همه ی انسان ها شانس برابربرای دخالت ورزی در تعیین سرنوشت خویش را می دهد. انسان هایی که برای کسب آگاهی و توان مادی تحقق اراده ی ناشی از آگاهیشان، از موقعیت های متعادل, برابر برخوردارند. دمکراسی واقعی تنها در یک جامعه ی رها شده از روابط طبقاتی ممکن است.. جامعه ای که از اسارت کار انسان برای انسان رها شده و
به جامعه ی متشکل از انسانهای برابر، و آزاد و آگاه تبدیل شده است

اینک با استناد به مطلب مطرح شده گفتنیست که اگر اجازه دهیم شرایط به همین ترتیب پیش برود از سوسیالیسم یا بربریت، بربریت آن متحقق میشود که اگر خوب اوضاع سیاسی اجتماعی پیرامونمان را آنالیز کنیم میبینیم که حتی به اشکال مختلف این بربریت در حال متحقق شدن می‌باشد.
در نتیجه اگر کاری را که می‌دانیم باید انجام دهیم و مسئولیتی را که باید بپذیریم را عملی‌ نکنیم، بهتر است بگوییم بر سر قبر‌هایمان نامی‌ از ما ننویسند که آیندگان نفهمند بدرد نخور‌های دورانمان ما بودیم

پیش به سوی سازماندهی هسته‌های مقاومت

همبستگی‌،اتحاد،مبارزه
آزادی و برابری

پاینوشت:

پیشنهاد یکی از رفقای آنارشیست


 

دعوت به هماهنگی و یا همکاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی :

آنارشیستها در ایران نیز می توانند ازتجربه همکاری مبارزاتی آنارشیستها با کمونیستها ، سوسیالیستها و جمهوریخواهان در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان یک طرح مبارزاتی به نوعی با توجه به شرایط خاص ایران و نیروهای فعال در عرصه سیاسی آن ,جهت هماهنگی مبارزاتی استفاده کنند. بنابراین می توان با آن بخشی از گرایشات سیاسی در بین جمهوریخواهان ,کمونیستها ، چپ ها, سوسیالیستها و دیگر نیروهای رادیکال مبارز موجود درعرصه سیاسی ایران که عملگرا و سرنگونی طلب هستند٬ امکان ایجاد یک شبکه مبارزاتی را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی بررسی کرد. یا حداقل هماهنگی هایی را در مبارزه مشترک آنارشیستها و دیگر مبارزین برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایجاد کنیم تا مبارزات همه مبارزین از تاثیرگذاری بیشتری برخوردار شود.**

**هماهنگی‌ در شرایطِ خاصی‌ با اصول و افکار آنارشیستی ما متناقض نبوده و به معنی عضویت در هیچ دولت و حزبی نیست.
این پیشنهاد بدین معنا نیست که آنارشیستها ایده‌آلها و آرمانهای خود را کنار بگذارند, خود سانسوری کنند و این گرایشات که تاریخا و از لحاظ فکری در مقابل تفکر آنارشیستی قرار دارند را بپذیرند.
بنیانِ این اتحاد از دیدِ آنارشیستی بر این اصل ساده استوار است که همه اهداف و ایده‌آل‌های آنارشیستی با شرایط موجود در یک مرحله به دست نخواهند آمد. در نتیجه یک آنارشیست بر سر دو راهی حفظ نظام موجود و مبارزه برای سقوطِ آن ایستاده است٬ که به طور غیر مستقیم خود به نظامی منجر میشود که تنها یک یا دو تغییر مثبت از ده‌ها تغییر مورد نیازجامعه آنارشیستی٫ یک جامعه ی بی‌ دولت و بی‌ قانون٬ را در بر خواهد داشت . مبارزه با چنین نظام‌هایی در آینده هم از وظایف ما است . مبارزاتی برای آزادی و عدالتِ و رهانیدن همه زندگان از زنجیر‌ها‌یشان و تحقق‌ِ سوسیالیسمِ بدونِ دولت٫ چه در محلات چه در سطح کشور.

 

کارگران آنارشیست ایران  08.09.2013